عرشیا امامقلیزاده یکی از هزاران جوانی بود که در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ ایران، به جرم “عمامهپرانی” بازداشت شد. اما آنچه بر او گذشت، فراتر از یک بازداشت ساده بود. شکنجههای روانی و جسمی که در دوران حبس متحمل شد، آنقدر سنگین بودند که تنها چند روز پس از آزادی، او را به پرتگاه نابودی کشاند.
او برای مادرش تعریف کرده بود که چطور تحت شکنجههای شدید قرار گرفته است:
“آنقدر زدند که بگویم اشتباه کردم، ولی نگفتم. گفتم که کاری نکردم که بگویم اشتباه کردم.”
این روایت، تنها یکی از صدها داستانی است که نشان میدهد چگونه سیستم سرکوب، روح جوانان را در هم میشکند